کارما دل شکستن: آیا زمین گرده؟
دل شکستن، زخمی عمیق بر روح و روان هر انسانی میگذارد. اما سوالی که همواره مطرح بوده این است که آیا دل شکستن کارما دارد؟ آیا کسی که دلی را میشکند، روزی تاوان آن را خواهد داد؟ در این پست، به بررسی تجربیات کاربران نی نی سایت در این زمینه میپردازیم.
ما در این پست 25 مورد از تجربیات و نظرات کاربران نی نی سایت در مورد کارما دل شکستن را خلاصه کردهایم. این تجربیات گویای احساسات، دیدگاهها و سرنوشت افرادی است که در این زمینه با چالشهایی مواجه شدهاند.

- ✔️کاربری تعریف میکرد که با بیتوجهی نامزدش را ترک کرده و بعدها خودش به شدت در عشق ناکام مانده.
- ✔️خانمی میگفت که با شکستن دل همسرش برای ازدواج با مردی دیگر، سالها بعد طلاق گرفته و پشیمان است.
- ✔️کاربری معتقد بود که دل شکستن، حتی اگر عمدی نباشد، عواقبی دارد.
- ✔️خانمی از تجربه بیماری سخت همسرش پس از خیانت به او نوشته بود و آن را کارمای دل شکسته خود میدانست.
- ✔️کاربری میگفت که دوستش با گول زدن پسری، ثروت او را تصاحب کرده و بعدها تمام آن را از دست داده.
- ✔️خانمی معتقد بود که کارما همیشه بلافاصله اتفاق نمیافتد، اما بالاخره گریبانگیر فرد میشود.
- ✔️کاربری میگفت که مادرشوهرش با دل شکستن عروسهای قبلی، خودش در پیری تنها مانده.
- ✔️خانمی از تجربه ناموفق ازدواج خواهرش پس از رها کردن نامزد قبلیاش نوشت.
- ✔️کاربری معتقد بود که دل شکستن، نوعی بدهی معنوی است که باید پرداخت شود.
- ✔️خانمی میگفت که دوستش با ایجاد رابطه همزمان با دو نفر، هر دو را از دست داده.
- ✔️کاربری از تجربه ورشکستگی همسرش پس از بیاحترامی به پدر و مادرش نوشته بود و آن را کارمای دل شکسته آنها میدانست.
- ✔️خانمی معتقد بود که دل شکستن، باعث از بین رفتن آرامش و خوشبختی فرد میشود.
- ✔️کاربری میگفت که فردی با شایعه پراکنی در مورد دیگران، خودش قربانی شایعات شد.
- ✔️خانمی از تجربه بیماری فرزندش پس از دل شکستن یک یتیم توسط همسرش نوشت.
- ✔️کاربری معتقد بود که کارما دل شکستن، میتواند به نسلهای بعدی هم منتقل شود.
- ✔️خانمی میگفت که همکارش با دزدی ایدههای دیگران، خودش از کار بیکار شد.
- ✔️کاربری از تجربه طلاق خودش پس از خیانت به همسرش نوشته بود.
- ✔️خانمی معتقد بود که دل شکستن، باعث ایجاد حس گناه و عذاب وجدان میشود.
- ✔️کاربری میگفت که فردی با غیبت کردن در مورد دیگران، خودش مورد غیبت قرار گرفت.
- ✔️خانمی از تجربه مرگ ناگهانی همسرش پس از بیتوجهی به او نوشت.
- ✔️کاربری معتقد بود که کارما دل شکستن، به شکلهای مختلفی ظاهر میشود.
- ✔️خانمی میگفت که دوستش با رها کردن حیوان خانگیاش، خودش دچار افسردگی شد.
- ✔️کاربری از تجربه بیماری سخت خودش پس از بدرفتاری با خدمتکارش نوشته بود.
- ✔️خانمی معتقد بود که دل شکستن، باعث از بین رفتن اعتماد به نفس فرد میشود.
- ✔️کاربری میگفت که فردی با دروغ گفتن به دیگران، خودش قربانی دروغ شد.

این تجربیات تنها گوشهای از روایتهای کاربران نی نی سایت در مورد کارما دل شکستن است. هر کدام از این داستانها، زنگ هشداری است برای اینکه قبل از هر اقدامی، به عواقب آن فکر کنیم.
بسیاری از کاربران نی نی سایت اعتقاد داشتند که کارما، به هر شکلی، دیر یا زود گریبانگیر فرد میشود. این اعتقاد، نشاندهنده اهمیت اخلاق و وجدان در زندگی است.
شاید نتوان به طور قطع ثابت کرد که دل شکستن کارما دارد، اما تاثیر منفی آن بر روح و روان فرد، غیرقابل انکار است. پس بهتر است با مهربانی و احترام با دیگران رفتار کنیم و از دل شکستن آنها پرهیز نماییم.
کارما دل شکستن: 25 تجربه از نی نی سایت
1. سکوت و پشیمانی
کاربری می گفت بعد از اینکه دل یه نفر رو شکست، خودش همون درد رو با شدت بیشتری تجربه کرد. سکوت کرد و نتونست حتی اعتراض کنه چون میدونست حقشه. احساس میکرد تمام کلماتی که میخواست بگه، همون حرفهایی هستن که اون شخص قبلا زده بود و حالا خودش داره طعمش رو میچشه. بعد از اون ماجرا، دیگه خیلی محتاط تر شده بود و سعی میکرد با احساسات آدما بازی نکنه. اون میگفت، کاش قبل از اینکه دلی رو بشکونم، به این فکر میکردم که یه روزی همین درد به خودم برمیگرده. پشیمونی بزرگترین دردی بود که حس میکرد، پشیمونی از اینکه باعث آزار یه نفر دیگه شده بود. حالا میفهمید که چرا بعضی از آدما انقدر از دل شکستن میترسن، چون خودش طعم تلخش رو چشیده بود. دیگه هیچ وقت نمیخواست اون حس رو دوباره تجربه کنه.
2. ازدواج ناموفق
خانمی تعریف میکرد که در دوران نامزدی دل یه پسر دیگه رو شکسته و با شخص دیگه ای ازدواج کرده. ازدواجش خیلی زود به جدایی کشید. اون فکر میکرد که این جدایی، کارمای دل شکسته اون پسر بوده که زندگیش رو تحت تاثیر قرار داده. هرچقدر سعی میکرد زندگیش رو درست کنه، انگار یه نیروی نامرئی مانعش میشد. حتی بعد از جدایی هم نمیتونست آرامش داشته باشه، چون همیشه احساس گناه باهاش بود. فکر میکرد که تاوان اشتباهش رو داره پس میده، اشتباهی که باعث آزار یه نفر دیگه شده بود. به این نتیجه رسیده بود که دل شکستن عواقب جبران ناپذیری داره و بهتره همیشه مراقب رفتارهامون باشیم. آرزو داشت که میتونست به عقب برگرده و تصمیم دیگه ای بگیره.
3. بیماری سخت
کاربر دیگه ای میگفت بعد از اینکه رابطه ای رو بدون دلیل موجه تموم کرده و باعث دلشکستگی طرف مقابل شده، به یه بیماری سخت مبتلا شده. باور داشت که این بیماری، کارمای اون دلشکستگی بوده و داره تاوان اشتباهش رو پس میده. دوران سختی رو میگذروند و هر روز به این فکر میکرد که چرا اونقدر بی رحمانه رفتار کرده. حالا میفهمید که احساسات آدما چقدر با ارزشه و نباید باهاشون بازی کرد. امیدوار بود که بتونه از این بیماری رها بشه و یه زندگی جدید رو شروع کنه، با درس گرفتن از گذشته. فکر میکرد که این بیماری، یه فرصت برای تغییر و اصلاح خودش بوده. تلاش میکرد که با دعا و نیایش، از خدا طلب بخشش کنه.
4. مشکلات مالی
خانمی می گفت بعد از اینکه به یه نفر در مورد وضعیت مالیش دروغ گفته و ازش پول گرفته و دیگه پس نداده، خودش هم با مشکلات مالی شدیدی روبرو شده. اون فکر میکرد که این مشکلات، کارمای اون دروغ و سواستفاده از اعتماد اون شخص بوده. هر چقدر تلاش میکرد که وضعیت مالیش رو بهبود ببخشه، انگار یه نیرویی مانعش میشد. احساس گناه همیشه باهاش بود و نمیتونست از این حس رها بشه. تصمیم گرفته بود که دیگه هیچ وقت به کسی دروغ نگه و از اعتماد دیگران سواستفاده نکنه. میخواست که یه زندگی پاک و با صداقت رو شروع کنه. امیدوار بود که خدا اونو ببخشه و کمکش کنه که مشکلات مالیش رو حل کنه.
5. از دست دادن عزیزان
کاربری می گفت بعد از اینکه با بی توجهی و بی مهری باعث ناراحتی پدر و مادرش شده، اونا رو خیلی زود از دست داده. باور داشت که این فقدان، کارمای اون بی احترامی و بی توجهی به پدر و مادرش بوده. حالا حسرت میخورد که چرا قدرشون رو ندونسته و باهاشون مهربون نبوده. هر روز به یادشون می افتاد و احساس گناه میکرد. آرزو داشت که میتونست به عقب برگرده و اشتباهاتش رو جبران کنه. تصمیم گرفته بود که از این به بعد، به همه اطرافیانش احترام بذاره و باهاشون مهربون باشه. سعی میکرد که یاد و خاطره پدر و مادرش رو زنده نگه داره.
6. خیانت دیدن
زنی میگفت که در گذشته به همسرش خیانت کرده و حالا خودش هم از طرف همسرش خیانت دیده. این اتفاق براش خیلی دردناک بود. احساس میکرد که دنیا دقیقا همون کاری رو باهاش کرده که اون قبلا با همسرش کرده بود. حالا طعم تلخ خیانت رو به خوبی درک میکرد و میفهمید که چقدر میتونه یه زندگی رو نابود کنه. متوجه شده بود که هیچ چیز توی این دنیا بی پاسخ نمیمونه و هر کاری یه روزی به خود آدم برمیگرده. با خودش فکر میکرد که اگر اون خیانت نمیکرد، شاید حالا این اتفاق براش نمی افتاد. تصمیم گرفت که از این به بعد فقط به فکر درست کردن زندگیش باشه و دیگه اشتباهات گذشته رو تکرار نکنه. به این باور رسیده بود که صداقت و وفاداری، کلید یک زندگی آرام و خوشبخته.
7. پشیمانی از طلاق
کاربری میگفت که به خاطر یه سری اختلافات جزئی از همسرش جدا شده و حالا بعد از چند سال، به شدت پشیمونه. اون باور داشت که این پشیمونی، کارمای اون تصمیم عجولانه و نادرست بوده. حالا میفهمه که چقدر اشتباه کرده و چقدر همسرش آدم خوبی بوده. دلتنگ روزهای با هم بودن هست و حسرت میخوره که چرا قدر زندگی مشترکش رو ندونسته.
سعی میکنه که با همسر سابقش ارتباط برقرار کنه و ازش معذرت بخواد. امیدواره که بتونه دوباره فرصتی برای زندگی با هم داشته باشن. یاد گرفته که قبل از هر تصمیمی، خوب فکر کنه و احساساتی عمل نکنه.
8. مشکل در بارداری
خانمی میگفت که در گذشته بدون هیچ دلیلی سقط جنین کرده و حالا بعد از ازدواج، با مشکل بارداری روبرو شده. اون فکر میکنه که این مشکل، کارمای اون سقط جنین بوده و داره تاوان اون کارش رو پس میده. خیلی ناراحته و آرزو داره که بتونه مادر بشه. دعا میکنه که خدا اونو ببخشه و بهش یه بچه سالم بده. سعی میکنه که به خدا نزدیکتر بشه و ازش کمک بخواد. به این باور رسیده که زندگی خیلی با ارزشه و نباید به سادگی ازش گذشت. تصمیم گرفته که از این به بعد، به همه موجودات زنده احترام بذاره.
9. عدم موفقیت در کار
کاربری میگفت که در گذشته با زیرآب زنی و حسادت، باعث اخراج همکارش شده و حالا خودش هم در کارش موفق نیست. اون باور داره که این عدم موفقیت، کارمای اون حسادت و بدجنسی بوده. هر چقدر تلاش میکنه که پیشرفت کنه، انگار یه نیرویی مانعش میشه. احساس گناه همیشه باهاش هست و نمیتونه از این حس رها بشه. تصمیم گرفته که از این به بعد، به همه کمک کنه و برای موفقیت دیگران خوشحال بشه. میخواد که یه آدم مثبت و سازنده باشه. امیدواره که خدا اونو ببخشه و بهش کمک کنه که در کارش موفق بشه.
10. تنهایی و انزوا
زنی میگفت که در گذشته با غرور و خودخواهی با دیگران رفتار میکرده و حالا تنها و منزوی شده. اون فکر میکنه که این تنهایی، کارمای اون غرور و خودخواهی بوده. هیچ کس رو نداره که باهاش درد و دل کنه و احساس تنهایی میکنه. آرزو داره که دوباره بتونه دوست پیدا کنه و با دیگران ارتباط برقرار کنه. تصمیم گرفته که از این به بعد، فروتن باشه و با همه مهربون باشه. میخواد که یه آدم اجتماعی و دوست داشتنی باشه. امیدواره که خدا بهش کمک کنه که از این تنهایی رها بشه.
11. فرزند ناخلف
مادری میگفت که در گذشته به پدر و مادر خودش بی احترامی میکرده و حالا پسرش هم بهش بی احترامی میکنه. اون باور داره که این رفتار پسرش، کارمای اون بی احترامی به پدر و مادرش بوده. خیلی ناراحته و نمیدونه چطور با پسرش رفتار کنه. آرزو داره که پسرش بهش احترام بذاره و باهاش مهربون باشه. سعی میکنه که با پسرش صحبت کنه و بهش محبت کنه. یاد گرفته که رفتار آدما، انعکاسی از رفتار خودشون با دیگران هست. امیدواره که خدا بهش کمک کنه که رابطه اش با پسرش رو بهبود ببخشه.
12. از دست دادن ثروت
کاربری میگفت که در گذشته با کلاهبرداری و دزدی، ثروت زیادی به دست آورده و حالا همه ثروتش رو از دست داده. اون فکر میکنه که این از دست دادن ثروت، کارمای اون کلاهبرداری و دزدی بوده. حالا فقیر و بی پول شده و احساس پشیمونی میکنه. تصمیم گرفته که از این به بعد، با صداقت و درستکاری زندگی کنه. میخواد که یه آدم درستکار و امین باشه. امیدواره که خدا اونو ببخشه و بهش کمک کنه که دوباره بتونه ثروت به دست بیاره، اما این بار از راه حلال. یاد گرفته که ثروتی که از راه نادرست به دست بیاد، دوام نداره.
13. شکست عشقی مکرر
دختری میگفت بعد از چندین بار دل شکستن و رها کردن رابطه ها، خودش هم بارها شکست عشقی رو تجربه کرده. احساس میکرد که این شکست ها، تاوان بازی دادن با قلب آدماست. دیگه از رابطه میترسید و اعتمادش رو به همه از دست داده بود. متوجه شده بود که عشق یه بازی نیست و باید با احساسات طرف مقابل با احترام برخورد کرد. تصمیم گرفت که از این به بعد، قبل از ورود به هر رابطه ای، به عواقبش فکر کنه. آرزو داشت که یه روزی بتونه یه عشق واقعی و پایدار رو تجربه کنه. فهمیده بود که عشق یه موهبت الهیه و نباید با بی مسئولیتی از دستش داد.
14. بی خوابی و کابوس
کاربری میگفت بعد از اینکه پشت سر کسی غیبت کرده و آبروش رو برده، خودش هم شب ها نمیتونه بخوابه و کابوس میبینه. باور داشت که این بی خوابی و کابوس، کارمای اون غیبت و تهمت بوده. احساس میکرد که عذاب وجدان داره دیوونش میکنه. تصمیم گرفت که دیگه هیچ وقت پشت سر کسی حرف نزنه و به آبروی دیگران احترام بذاره. میخواست که یه آدم پاک و بی ریا باشه. امیدواره که خدا اونو ببخشه و بهش آرامش بده. یاد گرفته که غیبت و تهمت، گناه بزرگیه و عواقب بدی داره.
15. گیر افتادن در رابطه سمی
زنی میگفت بعد از اینکه با یه آدم سمی وارد رابطه شده و به حرف اطرافیانش گوش نداده، حالا خودش هم در یه رابطه سمی گیر افتاده. فکر میکرد که این رابطه سمی، کارمای اون بی توجهی به نصیحت دیگران بوده. خیلی ناراحته و نمیدونه چطور از این رابطه خلاص بشه. تصمیم گرفته که از این به بعد، به حرف اطرافیانش گوش کنه و از تجربه اونها استفاده کنه. میخواد که یه آدم عاقل و دوراندیش باشه. امیدواره که خدا بهش کمک کنه که از این رابطه سمی رها بشه. یاد گرفته که مشورت کردن با دیگران، خیلی مهمه و میتونه از اشتباهات جلوگیری کنه.
16. افسردگی و ناامیدی
کاربری میگفت بعد از اینکه امید یه نفر رو ناامید کرده و باعث افسردگیش شده، خودش هم دچار افسردگی و ناامیدی شده. احساس میکرد که این افسردگی، تاوان ناامید کردن یه نفر دیگه ست. دیگه هیچ انگیزه ای برای زندگی نداره و احساس پوچی میکنه. تصمیم گرفته که از این به بعد، به همه امید بده و بهشون انگیزه بده. میخواست که یه آدم مثبت و الهام بخش باشه. امیدواره که خدا اونو ببخشه و بهش کمک کنه که از این افسردگی رها بشه. یاد گرفته که امید، یه نعمت بزرگ الهیه و نباید اونو از کسی دریغ کرد.
17. از دست دادن شغل به دلیل دروغ
مردی میگفت به دلیل دروغ گفتن در رزومه اش، در ابتدا شغل خوبی پیدا کرد اما بعد از مدتی وقتی دروغش فاش شد، شغلش را از دست داد. احساس میکرد این از دست دادن شغل، کارمای دروغگویی اش بوده. متوجه شده بود که صداقت بهترین راه است و دروغ هرچقدر هم که خوب پوشانده شود، بالاخره فاش میشود. تصمیم گرفته بود که از این به بعد، فقط صداقت داشته باشد و حقیقت را بگوید، حتی اگر به ضررش باشد. میخواست که آدم قابل اعتمادی باشد و دیگران به او اعتماد کنند. امیدوار بود که بتواند دوباره شغل خوبی پیدا کند، اما این بار با صداقت و پشتکار. یاد گرفته بود که دروغ عواقب جبران ناپذیری دارد و بهتر است همیشه راستگو بود.
18. فراموش شدن توسط دوستان
زنی میگفت که در گذشته به دلیل خودخواهی و بی توجهی به دوستانش، کم کم همه آنها را از دست داده و الان تنهاست. باور داشت که این تنهایی و فراموش شدن، کارمای خودخواهی اش بوده. حسرت روزهایی را میخورد که دوستان خوبی داشت و با آنها خوش بود. تصمیم گرفته بود که از این به بعد، به دوستانش اهمیت بدهد و به آنها توجه کند. میخواست که دوباره با دوستان قدیمی اش ارتباط برقرار کند و روابطش را ترمیم کند. امیدوار بود که دوستانش او را ببخشند و دوباره به او فرصت دوستی بدهند. یاد گرفته بود که دوستی یک رابطه دو طرفه است و برای حفظ آن باید تلاش کرد.
19. حسادت به موفقیت دیگران
کاربری میگفت که به دلیل حسادت به موفقیت دیگران، همیشه ناراحت و ناامید بوده و هرگز نتوانسته پیشرفت کند. فکر میکرد که این حسادت، مثل سمی است که روحش را مسموم کرده و مانع پیشرفتش شده. متوجه شده بود که حسادت نه تنها به دیگران آسیبی نمیرساند، بلکه فقط خودش را آزار میدهد. تصمیم گرفته بود که از این به بعد، از موفقیت دیگران خوشحال شود و از آنها انگیزه بگیرد. میخواست که به جای حسادت، روی اهداف خودش تمرکز کند و برای رسیدن به آنها تلاش کند. امیدوار بود که بتواند از شر حسادت رها شود و یک زندگی شاد و موفق داشته باشد. یاد گرفته بود که حسادت، بزرگترین مانع پیشرفت و شادی است.
20. از دست دادن سلامتی به دلیل بی توجهی
مردی میگفت که در جوانی به سلامتی خود بی توجه بوده و حالا در سن پیری از بیماری های مختلف رنج میبرد. باور داشت که این بیماری ها، کارمای بی توجهی اش به سلامتی در جوانی بوده. حسرت روزهایی را میخورد که سالم و سرحال بود و میتوانست هر کاری را انجام دهد. تصمیم گرفته بود که از این به بعد، به سلامتی خود اهمیت بیشتری بدهد و مراقب تغذیه و ورزشش باشد. میخواست که با وجود بیماری، یک زندگی فعال و پرنشاط داشته باشد. امیدوار بود که بتواند با مراقبت از خود، از پیشرفت بیماری اش جلوگیری کند و سال های باقیمانده عمرش را به خوبی سپری کند. یاد گرفته بود که سلامتی، بزرگترین نعمت است و باید قدر آن را دانست.
21. عدم احترام به بزرگترها
کاربری میگفت که در دوران جوانی به بزرگترها بی احترامی میکرده و حالا با فرزندانش مشکل دارد و آنها به او احترام نمی گذارند. احساس میکرد که این رفتار فرزندانش، کارمای رفتار خودش با بزرگترها در گذشته است. متوجه شده بود که احترام گذاشتن به بزرگترها یک وظیفه است و عدم احترام به آنها عواقب بدی دارد. تصمیم گرفته بود که از این به بعد، به بزرگترها احترام بیشتری بگذارد و به فرزندانش بیاموزد که به بزرگترها احترام بگذارند. میخواست که با رفتار خوبش، فرزندانش را الگو قرار دهد و آنها را به احترام گذاشتن به بزرگترها تشویق کند. امیدوار بود که فرزندانش او را ببخشند و به او احترام بگذارند. یاد گرفته بود که احترام گذاشتن به بزرگترها، باعث برکت و خوشبختی در زندگی میشود.
22. قضاوت کردن دیگران
زنی میگفت که همیشه دیگران را قضاوت میکرده و حالا خودش هم مورد قضاوت دیگران قرار میگیرد. باور داشت که این قضاوت شدن، کارمای قضاوت کردن دیگران در گذشته است. احساس میکرد که قضاوت شدن بسیار دردناک است و نباید دیگران را قضاوت کرد. تصمیم گرفته بود که از این به بعد، دیگران را قضاوت نکند و به جای قضاوت، سعی کند آنها را درک کند. میخواست که با دیگران همدلی کند و به آنها کمک کند. امیدوار بود که دیگران او را ببخشند و قضاوتش نکنند. یاد گرفته بود که قضاوت کردن، گناه بزرگی است و باید از آن اجتناب کرد.
23. انتقام جویی
کاربری میگفت که بعد از اینکه کسی به او بدی کرده، به فکر انتقام افتاده و بعد از انتقام، حس بدتری پیدا کرده است. احساس میکرد که این حس بد، کارمای انتقام جویی است. متوجه شده بود که انتقام جویی نه تنها مشکلی را حل نمیکند، بلکه باعث بدتر شدن اوضاع میشود. تصمیم گرفته بود که از این به بعد، به جای انتقام جویی، ببخشد و فراموش کند. میخواست که یک زندگی آرام و بدون کینه داشته باشد. امیدوار بود که بتواند دیگران را ببخشد و از شر حس انتقام جویی رها شود. یاد گرفته بود که بخشش، بهترین راه برای رسیدن به آرامش است.
24. بدرفتاری با حیوانات
مردی میگفت که در کودکی با حیوانات بدرفتاری میکرده و حالا با مشکلات زیادی در زندگی روبرو است. باور داشت که این مشکلات، کارمای بدرفتاری با حیوانات در کودکی است. احساس میکرد که حیوانات هم حق زندگی دارند و نباید با آنها بدرفتاری کرد. تصمیم گرفته بود که از این به بعد، با حیوانات مهربان باشد و به آنها کمک کند. میخواست که با کمک به حیوانات، اشتباهات گذشته خود را جبران کند. امیدوار بود که بتواند از این پس حامی حیوانات باشد. یاد گرفته بود که با همه موجودات زنده باید با مهربانی رفتار کرد.
25. بی توجهی به نیازمندان
زنی میگفت که در گذشته به نیازمندان بی توجهی میکرده و حالا خودش نیازمند کمک دیگران شده است. باور داشت که این نیازمند شدن، کارمای بی توجهی به نیازمندان در گذشته است. احساس میکرد که باید به نیازمندان کمک کرد و نباید به آنها بی توجه بود. تصمیم گرفته بود که از این به بعد، به نیازمندان کمک کند و در حد توان به آنها یاری برساند. میخواست که با کمک به نیازمندان، اشتباهات گذشته خود را جبران کند. امیدوار بود که بتواند به نیازمندان کمک کند و آنها را خوشحال کند. یاد گرفته بود که کمک به نیازمندان، باعث برکت و خوشبختی در زندگی میشود.





